آزمايشگاه
شنبه ۲۱/۱۲/۸۹ رفتيم آزمايشگاه مسعود آبتين بايد آزمايش خون ميداد (چکاب سالیانه) اولاْ از لحظه ورود به آزمایشگاه با همه می خواست ارتباط برقرار کنه از کارکنان آزمایشگاه تا آدم هایی که جهت آزمایش منتظر نوبتشون بودن هرکسی هم که محلش نمی گذاشت اینقدر می رفت دور و اطرافش باهاشون حرف می زد تا با اون ارتباط برقرار کنن بعضی ها هم که حوصلش ندشتن میومد به من می گفت اون با من قهره. اونجا یک بچه نوزاد را هم آورده بودن ازش خون بگیرن بچه کمی گریه می کرد آبتین هم توجهش به اون جلب شد رفت و از نزدیک شروع کرد به دیدن نوزاد مامانش برای اینکه بچه رو آروم کنه شروع کرد به شیر دادن به بچه آبتین هم رفت صندلی بغل خانومه نشست و در حالیکه اون صحنه را نگا...
نویسنده :
شراره
12:19